-ناراحتم کردی دم رفتن...
+خواستم که ناامید بشی از من...
-این عادلانه نیست
+میدونم...
    ازم نپرس چطور میتونم...
- ...
+یکم واست لازمه بی رحمی...دلیلشو حالا نمیفهمی...
-به بغض وادارم نکن اِنقدر...
+این گریه ها باشه برای بعد...
       تو قلب من یه امپراطوره...
-تسلیم میشه،چون که مجبوره...
+برو،نباید مال من باشی...
-خواهش نکن
+این یه دستوره
-نفرین به این وجدان بیهوده ت...
+ای کاش من خودخواه تر بودم...
      غرور من این بار،حق داره...
-دنیا به من خیلی بدهکاره...
+سکوت یعنی مُرده فریادم...
-باید تو رو از دست میدادم...؟
+از من به تو پنجره ای وا نیست...وقتی که خوشبختیت اینجا نیست...
 

 

پی نوشت:متن آهنگ امپراطور که مهدی یراحی خونده ش؛ با یکم تغییر و تخیل.



تاريخ : پنج شنبه 24 اسفند 1396 | 13:53 | نویسنده : roshanak |

 مدتیه دارم حس میکنم که تو کاملا خودخواسته،منو از خودت روندی...نه چون ازم بدت اومده،یا اذیتت میکنم...چون فکر میکنی که تو سراسر تاریکی...و نمیخوای منو هم تاریک کنی...چون فکر میکنی داری سقوط میکنی...و نمیخوای منم با تو سقوط کنم،یا حتی شاهد سقوط کردنت باشم...
   همیشه همین طوری. زود قضاوت میکنی. زود تصمیم میگیری. زود عملیش میکنی...بقیه هم لابد از تو و اوضاعت،هیچی نمیفهمن...پس بهتره نظر ندن.
   لعنت به تو...کاش ازم بدت اومده باشه و واسه این از خودت دورم کنی...کاش اذیتت کرده باشم...کاش حسی که مدتیه دارم،اشتباه باشه...لعنت به تو...



تاريخ : دو شنبه 21 اسفند 1396 | 1:42 | نویسنده : roshanak |

اینجا برای از تو نوشتن...هوا کم است...
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است...
اکسیر من!نه این که مرا شعرِ تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال،ولی این کفاف نیست
در شعرِ من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیهِ غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضورِ شما کم است
گاهی تو را کنارِ خود احساس می کنم...
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است...
خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است...؟...

پی نوشت: جایی برای نوشتنه اینجا...



تاريخ : دو شنبه 7 اسفند 1396 | 1:29 | نویسنده : roshanak |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.