نه تو می پایی، و نه کوه. میوه ی این باغ: اندوه، اندوه.
گو بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو.
این پیچک شوق، آبش ده. سیرابش کن. آن کودک ترس،
قصه بخوان، خوابش کن.
این لاله ی هوش، از ساقه بچین. پرپر شد، بشود.
چشم خدا تر شد، بشود.
و خدا از تو نه بالاتر، نی، تنهاتر، تنهاتر.
بالاها، پستی ها یکسان بین. پیدا نه، پنهان بین.
بالی نیست، آیت پروازی هست.
کس نیست، رشته ی آوازی هست.
پژواکی: رویایی پر زد رفت.
شلپویی: رازی بود، در زد رفت.
اندیشه: گاهی بود، در آخور ما کردند.
تنهایی: آبشخور ما کردند.
این آب روان، ما ساده تریم. این سایه، افتاده تریم.
نه تو می پایی، و نه من، دیده ی تر بگشا.
مرگ آمد، در بگشا.
پی نوشت: شازده کوچولوم...من دارم از تو خونه نگات می کنم...
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.
..
.
.
.
..
.gif)
ممنون روشنک جان
.gif)
پاسخ:شاد... خواهش میکنم.